چرا و چطور شعارها زندگی ما (یا حداقل من) را متعالی می‌کنند؟

پدر شعارنویسان و مفسران آریایی

پدر شعارنویسان و مفسران آریایی
2 رای    میانگین 5.0/5
لطفا شما هم امتیاز بدهید!
چرا و چطور شعارها زندگی ما (یا حداقل من) را متعالی می‌کنند؟

پدر شعارنویسان و مفسران آریایی


خدا به خلایق رحم کرد که من در عرصه‌ی راهنمایی و رانندگی کاره‌ای نشدم، وگرنه اولین قانونی که تصویب می‌کردم این بود که تمام ماشین‌ها باید نوشته‌ای چیزی در مایه‌های اسلوگان و شعار پشت ماشین بنویسند. و به کسانی که مثل پاکستانی‌ها ماشین را بَزک کنند، بخشودگی‌های اساسی می‌دادم.
به نظرم نوشته‌ها و تزئینات، تغییر بنیادین در کالبد ماشین‌ها می‌دمَد و روابط بین‌الماشینی را از فضای مدل و برند ماشین فراتر می‌برد. 

 

به این هم فکر کرده‌ام که اگر خودم هم مشمول این قانون می‌شدم چه می‌نوشتم؛ احتمالا چیزی در این مایه‌ها: "دنیا گذران و کار دنیا گذران".

 

اینطوری هر کسی ماشینم را می‌دید، احتمالا می‌فهمید من چه علاقه‌ای به افغان‌ها و فلسفه اگزیستانسیال دارم و از این قصه‌ها. احتمالا ماشین پشتی آهی از اعماق درونش می‌کشید و پیش خودش زمزمه می‌کرد که «خوش پیر شوی ای یار جوان» و این‌طوری از خیر ویراژ دادن و سبقت از من می‌گذشت.
به‌علاوه، این که آدم‌ها مجبور بودند در یک نیم‌جمله‌ای شعارشان را ادا کنند، احتمالا مثل توئیتر، خلاقیت‌شان گُل می‌کرد و همینطور شاهد شاهکارهای ادبی در قالب‌های طنز و ایهام، اروتیک و... می‌شدیم. حتی می‌توانستیم یک کد کوچک پشت هر ماشینی بگذاریم تا دیگران بتوانند با آن به بهترین شعار رای بدهند و به برنده خلاق‌اش، یک آیفون 13 یا هزینه سفر به کیش و مشهد جایزه بدهیم. خداییش، شهر جان تازه‌ای پیدا می‌کرد. البته که کمی هم بَل‌بَشو می‌شد؛ اما چیزی نبود که آزاردهنده باشد. از آن بل‌بشوها می‌شد که برای فرار از افسردگی و روزمرگی نیاز است.
احتمالا پس از مدتی هم کلی منتقد و مفسر شعارنویسی پیدا می‌شد و حتی می‌توانستیم برنامه نود یا هفت راه بیندازیم و اینفلوئنسرهای شعارنویسی تهران، رباط‌کریم و شهرری را به جان هم بیندازیم و مردم را بابتش سرگرم کنیم و لابه‌لای این برنامه، تبلیغات ویدیویی و زیرنویس بگیریم، ثانیه‌ای 67 میلیون تومان ناقابل. یا حتی می‌توانستیم تورنُمنت شعارنویسی در خاورمیانه راه بیندازیم و در جام جهانی‌اش پوز کشور پاکستان را با دلاوری یک آذری یا یک شیر مازندانی به خاک بمالیم و پس از پیروزی، عِرق ملی‌مان را با رقصیدن با آهنگ تتلو در خیابان ولی‌عصر به رخ جهانیان بکشانیم. وَه که چه شود.

 

چه می‌شود یک شیرپاک‌خورده‌ قدرشناسی هم پیدا شود و من را به عنوان پدر شعارنویسان و مفسران آریایی اعلام کند. من هم احتمالا از همان آنتن زنده تلویزیون؛ این پیروزی را به تمامی رفقایم تقدیم کنم که به پاس چرت‌وپرت‌گویی‌هایی دورهمی‌های شبانه به من کمک کردند که به این مقام شامخ برسم.

 

 البته ناگفته نماند که الحق، در تفسیر هم کارم بد نیست. مثلا همین چند روز پیش در اتوبان رسالت یک فروند نیسان آبی دیدم که پشتش نوشته بود: «من و پسرم یک طرف، دنیا یک طرف»
خب در نگاه نخست، این شعار حریف‌طلبانه مُبیّن مهر پدر و فرزندی است. اما عمیق‌تر که بشویم می‌توانیم پای تئوری «توهم کنترل» آقای «Bruce Hood» را پیش بکشیم که توضیح می‌دهد علاقه‌ی انسان به ایجاد دارایی در این نهفته است که دارائی‌ها، به انسان توهم کنترل بر جهان را می‌دهد. یعنی آدم‌ها صرفاً به سبب داشتن همان آیفون 13، شاسی بلند و حتی فرزند، ساختار مغزشان دچار تحولات هورمونی می‌شود و احساس (توهم) کنترل بیشتری به جهان پیرامون پیدا می‌کنند. این طوری‌ست که تقریباً تمامی والدین مدعی هستند که دنیایشان پس از تولد فرزندشان دنیای دیگری شده و احساسشان، احساس دیگری. چرا که هورمون‌های دوست‌داشتنی دست به کار شده‌اند. و از این دست تفسیرها؛ (الحق والانصاف کارم در پیوند دادن بادهای نامطبوع به استخوان‌های شقیقه قابل تامل و تقدیر است.)
حالا شما اگر بخواهید پشت ماشین‌تان چیزی بنویسد چه می‌نویسید؟ یا بامزه‌ترین شعاری که دید چی بوده؟

 

بیشتربخوانید: چند ماه و چند سال؟؛ ماچ چندصدهزار دلاری پسر دیلاق

مهربانی کنید و نظر یا سوال‌تان را بنویسید
نظرات تعداد کاراکترهای باقی مانده: 300
انصراف
نظرت رو برام بنویس!